درد درک نکردن

روزهای جدایی

سلام.امروز هم فقط مثل هیشه فکر کردم وفکر کردم اما ... به هیچ جایی نرسیدم.داره خفم می کن این درد اما به کی بگم؟؟؟؟؟ اصلا فکر کن بگم!!!!!!!!چی میشه مگه؟؟چیکار می توانن بکنن؟هیچکس به جز خودش نمی تواند ارومم کن.خدارو میگم .خدا میتوان کاری کن که اون برگرد سر زندگیش.احساس میکنم میخواد ازم دور بشه احساس میکنم دیگه نمیبینمش دارم میمیرم.زندگییییییییییییم چی شد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ای خدااااااااااااا بهم کمک کن.واسم دعاااااا کنیدگریه

 

 

 

چقدر این جمله سوزاندم

نوشته شده در دو شنبه 29 دی 1393برچسب:روز ۱۳جدایی-عشق-عاشقانه-خاطرات عشقی-خاطرات-جدایی-,ساعت 19:40 توسط مجنون| |

سلام.خوب نیستم.بلکه دارم بدتر هم میشه.یکم دیر شروع کردم ولی شروع کردم .میخوام بنویسم از دردم.از تنهاییم.امروزیازدهمین روزی هست که نمیدونم اخر به کجا میرم؟؟؟؟

نمیخوام بگم چه بلایی سرم امده.فقط بدوید انقدر هست که زندگیم خشگل خراب بشه.

قلبم درد داره درد داره.پاهام بی حس.هیچ کاری نمیتوانم بکنم.هر روز درد جدایی بیشتر میشه ومن بیشتر به خدا

 توکل میکنم اما باز درد دارم. چون خالص نیستم.چون چیزی کم دارم.چون زندگیمو میخوام.از پا در امدم.

نمیدانم چرا اینارو مینویسم.نمیدانم.سرم داره میترک..واسم دعا کنید.

نوشته شده در دو شنبه 29 دی 1393برچسب:خاطره عشقی-خاطرات-روز یازدهم,درد,ساعت 1:29 توسط مجنون| |

گریهچرا نمیتوانم بخندم؟مگر همه نمیگویند عشقم بچه گانه هست؟مگه همه نمیگن عشق دروغ؟؟؟مگه همه نمیگن اول پول بع حالا شاید احساس؟

 پس چرامن هنوزم باورم نمیشه که رفته؟پس چرا هنوزم دوسش دارم؟چرا میخوام عشقم معصوم باشه؟

دلم خیلی گرفت.چرا کسی درکم نمیکن؟اییییییییی خداااااااااااا ششششکرررررت

نوشته شده در دو شنبه 29 دی 1393برچسب:,ساعت 1:3 توسط مجنون| |

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 9 صفحه بعد

قالب ساز وبلاگ پيچك دات نت